روزي
از گورستاني مي گذشتم روي تخته سنگي نوشته يافتم كه نوشته بود: " اگر
جواني عاشق شد چه كند؟ " من هم زير آن نوشتم: " صبر " براي بار دوم كه از
آنجا گذر كردم زير نوشته ي من كسي نوشته بود: " اگر صبر نداشته باشد چه
كند؟ " من هم با بي حوصلگي نوشتم: "مرگ" براي بار سوم كه از آنجا عبور مي
كردم انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد اما زير تخته سنگ ، جواني را
مرده يافتم
:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0